حوالی امروز/ اگر مثلاً دو یا سه روز متوالی در این صفحه مطالبی از هوش مصنوعی و قابلیتها و جذابیتهای آن بنویسیم یا اگر فلان شبکه تلویزیونی چند روز یا هفته پشت سر هم، فیلم، مستند و برنامههای مربوط به هوش مصنوعی را پخش کند، بعید میدانم مخاطبان شاکی شوند. یعنی اگر نگوییم چند سال اخیر، حداقل میتوانیم بگوییم این یکی دو سال گذشته، سال و دوران هوش مصنوعی بوده است.
آنچه شما میخواهید
«جیمز برایدل» یک فعال در حوزه تأثیر دنیای آنلاین بر جهان واقعی و آفلاین است. او بهتازگی در مطلبی که «گاردین» آن را منتشر و «ترجمان» هم به فارسی ترجمه کرده، میگوید: آزمایشگاه تحقیقات هوش مصنوعی اُپن اِیآی، در ژانویه ۲۰۲۱، نرمافزاری به نام «دال-ای» را منتشر کرد. کاربر توضیح سادهای از تصور و تصویری که در ذهن داشت را برای نرمافزار مینوشت و بعد نرمافزار به شکل عجیب و سریعی، یک تصویر سرهم بندی شده شبیه به یک نقاشی آبرنگ تولید میکرد! یک سال و اندی بعد نسخه تکمیلی نرمافزار با تواناییهای بیشتر آمد و جهان را حیرتزده کرد. چند ماه بعد هم که «چتجیپیتی» از راه رسید که ارتباط زبانی و کلامی با هوش مصنوعی را ممکن کرد. همین حالا هم دانشمندان حدس میزنند بهزودی اوضاع جوری میشود که دیگر نیازی به یاد داشتن برنامهنویسی رایانهای و این جور چیزها نباشد و انسان هرچه را که دوست دارد، کافی است در گوش رایانه زمزمه کند تا هوش مصنوعی آن را برایش فراهم کند! اگر به آنچه دارد در پسِ ماجرا اتفاق میافتد دقت کنیم، متوجه میشویم «هوش مصنوعی» با همه سروصدایی که به پا کرده و با وجود کیفیت درخشان و علمیتخیلیای که به نظر میرسد، دارد خیلی هم چیز جدیدی نیست.
اصولاً مفاهیم بنیادین و دانشگاهیِ مربوط به هوش مصنوعی در چند دهه اخیر تغییری نکردهاند! در سال ۱۹۶۴ «جوزف ویزنبام» در انستیتو فناوری ماساچوست، نرمافزار روبات مکالمهای «اِلیزا» را ساخت که اگر به او میگفتی «غمگینم» میتوانست بگوید «چرا غمگینی؟». نمونههای اولیه هوش مصنوعی چیز زیادی از دنیا نمیدانستند. یعنی آنچه امروزه فرق کرده، هوشمندی نیست بلکه تفاوت در دادهها و توان پردازش است. شرکتهای بزرگ حوزه فناوری همه ۲۰سال گذشته را صرف گردآوری حجم عظیمی داده (صوت، تصویر، آثار هنری، متن و...) از فرهنگ و زندگی روزمره مردم کردهاند و مرکز دادههای بزرگ و انرژیخواری ساخته و آن را با قویترین رایانهها تجهیز کردهاند تا بتوانند آن حجم عظیم اطلاعات را زیر و رو کنند. نتیجه این کار را امروز به صورت فورانی از هوش مصنوعی میبینیم.
سرک کشیدن در زندگی ما
در واقع نرمافزارهای هوش مصنوعی که در دسترس عموم قرار دارند بر مبنای تصرف گسترده دادههای فرهنگیِ موجود عمل میکنند. یعنی بیشتر متنها و تصاویرشان را چه بهصورت عمومی و چه خصوصی، چه قانونی و چه غیرقانونی، از اینترنت جمعآوری میکنند. بنابراین از یک چیز میتوان مطمئن بود و آن این است که خروجیهای هوش مصنوعی اصلاً و ابداً حاصل خلاقیتهای جادویی و بدیعِ ماشینهایی خارقالعاده نیستند، بلکه در اصل، مدیون زحمات قدرنادیده و بیدستمزد نسلهای مختلفی از انسانهای هنرمند هستند.
«جیمز برایدل» یک فعال در حوزه تأثیر دنیای آنلاین بر جهان واقعی و آفلاین است. او بهتازگی در مطلبی که «گاردین» آن را منتشر و «ترجمان» هم به فارسی ترجمه کرده، میگوید: آزمایشگاه تحقیقات هوش مصنوعی اُپن اِیآی، در ژانویه ۲۰۲۱، نرمافزاری به نام «دال-ای» را منتشر کرد. کاربر توضیح سادهای از تصور و تصویری که در ذهن داشت را برای نرمافزار مینوشت و بعد نرمافزار به شکل عجیب و سریعی، یک تصویر سرهم بندی شده شبیه به یک نقاشی آبرنگ تولید میکرد! یک سال و اندی بعد نسخه تکمیلی نرمافزار با تواناییهای بیشتر آمد و جهان را حیرتزده کرد. چند ماه بعد هم که «چتجیپیتی» از راه رسید که ارتباط زبانی و کلامی با هوش مصنوعی را ممکن کرد. همین حالا هم دانشمندان حدس میزنند بهزودی اوضاع جوری میشود که دیگر نیازی به یاد داشتن برنامهنویسی رایانهای و این جور چیزها نباشد و انسان هرچه را که دوست دارد، کافی است در گوش رایانه زمزمه کند تا هوش مصنوعی آن را برایش فراهم کند! اگر به آنچه دارد در پسِ ماجرا اتفاق میافتد دقت کنیم، متوجه میشویم «هوش مصنوعی» با همه سروصدایی که به پا کرده و با وجود کیفیت درخشان و علمیتخیلیای که به نظر میرسد، دارد خیلی هم چیز جدیدی نیست.
اصولاً مفاهیم بنیادین و دانشگاهیِ مربوط به هوش مصنوعی در چند دهه اخیر تغییری نکردهاند! در سال ۱۹۶۴ «جوزف ویزنبام» در انستیتو فناوری ماساچوست، نرمافزار روبات مکالمهای «اِلیزا» را ساخت که اگر به او میگفتی «غمگینم» میتوانست بگوید «چرا غمگینی؟». نمونههای اولیه هوش مصنوعی چیز زیادی از دنیا نمیدانستند. یعنی آنچه امروزه فرق کرده، هوشمندی نیست بلکه تفاوت در دادهها و توان پردازش است. شرکتهای بزرگ حوزه فناوری همه ۲۰سال گذشته را صرف گردآوری حجم عظیمی داده (صوت، تصویر، آثار هنری، متن و...) از فرهنگ و زندگی روزمره مردم کردهاند و مرکز دادههای بزرگ و انرژیخواری ساخته و آن را با قویترین رایانهها تجهیز کردهاند تا بتوانند آن حجم عظیم اطلاعات را زیر و رو کنند. نتیجه این کار را امروز به صورت فورانی از هوش مصنوعی میبینیم.
سرک کشیدن در زندگی ما
در واقع نرمافزارهای هوش مصنوعی که در دسترس عموم قرار دارند بر مبنای تصرف گسترده دادههای فرهنگیِ موجود عمل میکنند. یعنی بیشتر متنها و تصاویرشان را چه بهصورت عمومی و چه خصوصی، چه قانونی و چه غیرقانونی، از اینترنت جمعآوری میکنند. بنابراین از یک چیز میتوان مطمئن بود و آن این است که خروجیهای هوش مصنوعی اصلاً و ابداً حاصل خلاقیتهای جادویی و بدیعِ ماشینهایی خارقالعاده نیستند، بلکه در اصل، مدیون زحمات قدرنادیده و بیدستمزد نسلهای مختلفی از انسانهای هنرمند هستند.
همچنین تولید محتوا با هوش مصنوعی کاملاً منطبق بر مفهوم انباشت اولیه سرمایه است، یعنی تصاحب دسترنج عده زیادی از افراد به نفع ثروتاندوزی و پیشرفت شرکتهای فناوری «سیلیکونولی» و مالکان میلیاردر آنها. این شرکتها با سرککشیدن در جنبههای مختلف زندگی روزمره ما پول درمیآورند. آنها تخیلات ما را همانطوری تصاحب میکنند که در گذشته زمینداران و اشرافزادگانِ دزد، زمینها و اموال عمومی را تصاحب میکردند! آنها با وعده اینکه قلمروهای جدیدی از تجربیات و دانش بشری را پیش رویمان خواهند گشود، رؤیاهای خودمان را، پس از بستهبندی بهعنوان محصولات ماشینهای هوشمند، دوباره به خودمان میفروشند و البته درآمد مضاعفی را هم از محل تبلیغات مربوط به این دادوستد به جیب میزنند.
مسموم کردن تفکر
اخیراً از «چتجیپیتی» خواستم چند کتاب در موضوع موردعلاقه جدیدم به من معرفی کند. تقریباً میتوان گفت مفیدترین کاربرد این ابزار همین است که به او بگویی «هی، الان دارم به فلان موضوع فکر میکنم. میتوانی اطلاعات بیشتری دربارهاش به من بدهی؟» و چتجیپیتی هم از خدایش است که این کار را برایمان انجام دهد. سؤالم را که پرسیدم، او فهرستی از کتابها را معرفی کرد و با زبان متقاعدکننده انسانی برایم توضیح داد که چرا باید حتماً این کتابها را بخوانم. عملکردش درخشان بود... بهجز اینکه بعداً کاشف به عمل آمد تنها یکی از چهار کتابی که معرفی کرده در واقعیت وجود دارد! علتش هم این بود که این نرمافزار ذاتاً احمق است. او اکثر محتوای اینترنت را خوانده و میداند زبان انسانها قرار است چطور باشد، اما این برنامه هوش مصنوعی ابداً نسبتی با واقعیت ندارد.
باور به اینکه این نوع نرمافزارهای هوش مصنوعی واقعاً دانا و معنادار هستند جداً خطرناک است. خطرات این باور میتواند چشمه تفکر جمعی ما و اساساً توانایی تفکر ما را مسموم کند. اگر در آینده از چتجیپیتی در کلاسهای درس بهعنوان دستیار آموزشی استفاده شود، دراینصورت توهمات این نرمافزار رسمیت پیدا خواهد کرد. بهمرور زمان مرز میان توهمات هوش مصنوعی و محتواهای موثق محو و محوتر میشود، تا جایی که سرانجام این دو از هم قابلتشخیص نخواهند بود. اعتماد کامل به رؤیاهای ماشینی که بهغلط برنامهریزی شده است بهمنزله کنار گذاشتن تفکر نقادانهای است که حتی باید بتواند علم و دانش را نقد کند.به نظرم درسی که از موج فعلی «هوش مصنوعی» میتوان گرفت این است که هوش در تصورات شرکتهای تجاری چیزی ناقص و معیوب است. وقتی در جهانبینی شما رسیدن به حداکثر سود، افضلِ فضائل باشد و عیار هر چیزی با ارزش سهام و سهامداران سنجیده شود، جای تعجب نیست که هنرمندیتان، تخیلاتتان، زیباییشناسیتان و ابرازهای هیجانیتان بهطرز اسفناکی ضعیف و درمانده باشد. ما در ابزارهایی که از آن استفاده میکنیم، رسانههایی که مخاطبشان هستیم و جوامعی که در آنها زندگی میکنیم، لیاقتمان بیش از اینهاست و تنها زمانی به آنچه لیاقتش را داریم میرسیم که مرعوب آنها نشویم و بتوانیم بهطور کامل در آنها مشارکت کنیم، چون واقعاً آنقدرها که به نظر میرسد پیچیده نیستند.
مسموم کردن تفکر
اخیراً از «چتجیپیتی» خواستم چند کتاب در موضوع موردعلاقه جدیدم به من معرفی کند. تقریباً میتوان گفت مفیدترین کاربرد این ابزار همین است که به او بگویی «هی، الان دارم به فلان موضوع فکر میکنم. میتوانی اطلاعات بیشتری دربارهاش به من بدهی؟» و چتجیپیتی هم از خدایش است که این کار را برایمان انجام دهد. سؤالم را که پرسیدم، او فهرستی از کتابها را معرفی کرد و با زبان متقاعدکننده انسانی برایم توضیح داد که چرا باید حتماً این کتابها را بخوانم. عملکردش درخشان بود... بهجز اینکه بعداً کاشف به عمل آمد تنها یکی از چهار کتابی که معرفی کرده در واقعیت وجود دارد! علتش هم این بود که این نرمافزار ذاتاً احمق است. او اکثر محتوای اینترنت را خوانده و میداند زبان انسانها قرار است چطور باشد، اما این برنامه هوش مصنوعی ابداً نسبتی با واقعیت ندارد.
باور به اینکه این نوع نرمافزارهای هوش مصنوعی واقعاً دانا و معنادار هستند جداً خطرناک است. خطرات این باور میتواند چشمه تفکر جمعی ما و اساساً توانایی تفکر ما را مسموم کند. اگر در آینده از چتجیپیتی در کلاسهای درس بهعنوان دستیار آموزشی استفاده شود، دراینصورت توهمات این نرمافزار رسمیت پیدا خواهد کرد. بهمرور زمان مرز میان توهمات هوش مصنوعی و محتواهای موثق محو و محوتر میشود، تا جایی که سرانجام این دو از هم قابلتشخیص نخواهند بود. اعتماد کامل به رؤیاهای ماشینی که بهغلط برنامهریزی شده است بهمنزله کنار گذاشتن تفکر نقادانهای است که حتی باید بتواند علم و دانش را نقد کند.به نظرم درسی که از موج فعلی «هوش مصنوعی» میتوان گرفت این است که هوش در تصورات شرکتهای تجاری چیزی ناقص و معیوب است. وقتی در جهانبینی شما رسیدن به حداکثر سود، افضلِ فضائل باشد و عیار هر چیزی با ارزش سهام و سهامداران سنجیده شود، جای تعجب نیست که هنرمندیتان، تخیلاتتان، زیباییشناسیتان و ابرازهای هیجانیتان بهطرز اسفناکی ضعیف و درمانده باشد. ما در ابزارهایی که از آن استفاده میکنیم، رسانههایی که مخاطبشان هستیم و جوامعی که در آنها زندگی میکنیم، لیاقتمان بیش از اینهاست و تنها زمانی به آنچه لیاقتش را داریم میرسیم که مرعوب آنها نشویم و بتوانیم بهطور کامل در آنها مشارکت کنیم، چون واقعاً آنقدرها که به نظر میرسد پیچیده نیستند.
نظر شما